سی ساغر سحری
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13421
بازدید دیروز : 344
بازدید هفته : 14280
بازدید ماه : 67558
بازدید کل : 10459313
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : شنبه 9 / 4 / 1394

اللّهُمّ اغسِلنی فيه مِن الذنُوب
وَ طَهِّرنی فيه مِن العُيُوب
وَ امتَحِن قلبی فيه بِتَقوَی القلوب
يَا مُقيلَ عَثرَةِ المُذنِبين

دوش بر زمين فرشته باريده بود
و صدای بال ملائک همه جا پيچيده
زمزمه‌ی مردمان شيفته با همهمه‌ی فرشتگان در هم آميخته بود
و زلال آبی که بر مؤمنانت نثار می‌کردی، همه جا ريخته
... من در ميان گروهی دل‌شکسته
و گَرد گناه بر پيکر نشسته
ايستاده بودم
و خود را در خنکای آبشار رحمتت نهاده
بدان اميد که بر من منت نهی
و گناهم شست‌وشو دهی

گنه‌پوشا !
کرده‌های ناپسندِ بسيارم بگذار
و اندک مناجات‌های مرا بدار
امروز خود را چنان می‌بينم که پاييز از من رخت بربسته
و برگ‌های خزانی من فرو ريخته
و عيب‌هايم را با برف سفيد رحمت تو شسته‌ام
و به نهالی می‌مانم که در بهاری تازه، از نو رُسته‌ام
اين نونهال نورَسته را پاک و پاکيزه بدار
تا دوباره گرد گناهی بر اندامش منشيند
و جز ذات پاک تو را پسنديده نبيند
امروز اگر جانم را به آزمون کشی
و دلم را با سنجه‌ی تقوی بيازمايی
خواهم گفت: حکم آن چه تو فرمايی!

پالايشی را که به برکت شب قَدرت بهره‌ام کردی از من مزدای
و دلم را همواره به راه پاکان درگاهت رهنمايی فرمای

اگر از انسان‌ها گناهی سر زند
تويی که لغزش‌هاشان می‌پوشانی
و باز هم با فراخوانیِ مهرورزانه‌ی خود
آنان را به آستان خويش می‌کشانی

 

 

اللّهُمَّ إنّی أسألُکَ فيه مَا يُرضيکَ
وَ أعُوذُ بکَ ممَّا يُؤذيکَ
وَ أسألُک التّوفيقَ فيه لاُطيعَک و لاأعصيکَ
يَا جَوادَ السّائِلين


بزرگی تو آن‌سان است
که به کم‌ترين کرده‌ها، سوی کسب خرسندی‌ات توان شتافت
و اميدواری ما به تو چندان که
نه از يک راه و دو راه
که از فراوان راه‌ها خشنودی تو را توان يافت
بنده‌نوازی‌ات آن گونه است که
خود، راه خشنودی خويش را به بنده‌ات می‌نمايانی
و او را به مقام امن خود می‌کشانی
اگر از تو بخواهم که امروز
بسترهای رضامندی خود را برای من بگسترانی
آيا ناروا خواسته‌ام؟
می‌دانم که چنين نيست!
گو اين که بر کبريا و عظمت تو گردی نمی‌نشيند
و بلندای تو را ناپسندی نمی‌آلايد
اما اگر من دست به ناشايستی زنم
و کرده‌ی ناخوشايندی را روا دارم
اين خود من هستم که آسيب می‌بينم
. . . و تو همين را نمی‌پسندی
و ناخوش می‌داری
پس بايد به ذات تو پناه آورد و در سايه‌سار تو نشست
تا بتوان از گناه رَست و به آستان تو پيوست
فرمان‌برداری تو توفيقی است که آن را نه به هر کس دهی
و پرهيز از سرکشی در برابر دستورت
نشانی که آن را نه بر هر کس نهی
امروز از تو می‌خواهم که مرا زيبنده‌ی اين بهره‌مندی بشناسی
و زيور فرمان‌بری و بندگی را بر گردن من اندازی

هر که از تو پرسيد
به هدف رسيد
و هر که از تو زيور خواست
جان خويش بياراست

 

اللهُمَّ اجعَلنی فيه مُحِبّاًً لاولِيائِک
وَ مُعادياً لاعدَائِک
مُستنّاً بسُنّةِ خَاتم أنبيائِک
يَا عَاصِمَ قلوبِ النّبيّين


حتی اگر لَختی از ماجرای اوليای تو را خوانده و دانسته
و نيک و بد روزگارانشان را شناخته باشم
خواهم دانست که آن بزرگ‌مردان
در رويارويی با دشمنان چه سختی‌ها کشيده‌اند
و در روايی کيش تو چه پريشانی‌ها چشيده‌اند
خواهم فهميد که آن انسان‌های پاک، در نبرد با بدکرداران
چه مايه اندوه خورده‌اند
و برای فراز آوردن پرچم آيين تو، چه رنج‌ها برده‌اند

بدين سان
امروز از تو می‌خواهم که مرا در شمارِ دوستان آنان برشماری
و با دوستی‌شان مرا از بدی‌ها ايمن و آسوده داری
دانسته‌ام که بنيادِ دين بر دوستی و دشمنی استوار باشد
و انسان تا آن هنگام دين‌باور است که مرز حبّ و بغضش آشکار باشد
چون خواسته‌ام که با دوستانت دوستی ورزم
و آيين و مَنش آنان را چراغ راه خويش سازم
تنها نيمی از راه را پيموده‌ام

اکنون خواهم خواست که با دشمنانت نيز از سر دشمنی برخيزم
و هماره با آنان بستيزم
که اگر چنين کنم
به ساحل رسيده و رسته‌ام
پاک خدايا !
واپسين پيام‌آورت همو است که برترين پيامت را آورد
و آيينی را گسترانيد که مايه‌ی زندگانی شد
و سرمايه‌ی جاودانی
اگر پند او بنيوشيم
رستگاری سود ما است
و اگر از سرچشمه زلالش نوشيم
طراوت بهره‌‌ی تاروپود ما
ای که دل‌های پيامبران را تو پاس داشتی
و بذر سُتواری در قلب‌هاشان کاشتی
ما را نيز شمه‌ای از اين زاد افزا
و پاکيزگی جانمان را به‌عطا درآ
 
اللّهُمّ اجعَل سَعيی فيه مَشکوراً
وَ ذَنبی فيه مَغفوراً
وَ عَمَلی فيه مَقبولاً
وَ عَيبی فيه مَستوراً
يا أسمَعَ السّامِعين


روزهای من همه سرشار از فرود است و لبريز از فراز
يک سو گناه و ناپسند و ناشايست، و يک سو راز و نياز و نماز
يک سو بازی‌های اين جهانی
و يک سو کردارهايی برای رضای رحمانی
و در اين ميانه، اميدم به تو است که دستم بگيری
و پرستش‌ها و ناشايست‌ها را با هم بپذيری
نيک و بدم را با هم ببينی
و سره و ناسره را دَرهم بچينی
تلاش امروز مرا قبول کنی
و از سزا دادن به گناهان من عدول
عبادت‌های پيدا و پنهانم را به زيور پذيرش خويش بيارايی
و عيب‌ها و ناپسندهايم را پوشيده فرمايی
چه خواسته‌های گزافی!
و چه آرزوهای کلانی!
اما اگر نويدهای روح‌بخش و جان‌فزای تو نبود
و اميدهای ما را نمی‌افزود
من آيا چنين می‌کردم که
از تو بخواهم تا کشش و کوشش مرا قدر بشناسی
و گناه مرا ناديده انگاری
آيا اين رخصت را به خود می‌دادم که
اندک اعمال مرا بپذيری
و عيب‌هايم را در پرده گذاری؟

معبودا !
که نامت اميدآفرين است و پيامت نويدبخش!
ما را درياب
که تو از هر که گمان بريم شنواتری
و خواسته‌های ما را زودتر به بوته‌ی اجابت می‌بَری

 

اللّهُمَّ ارزُقنی فيه فَضلَ لَيلةِ القـَدر
وَ صَيِّر اُموری فيه مِنَ العُسر إلی اليـُسر
وَ اقبَل مَعاذيری وَ حُطَّ عَنّی الذّنب وَ الوِزر
يا رَؤوفاً بعِبادِهِ الصّالِحين


از آن‌گاه که قرآن را فرو فرستادی
و قدر را به ما شناساندی
و هزار ماه را در کفه‌ای و يک شب را در کفه‌ای سنگين‌تر نشاندی
تا کنون هنوز راز اين شب که هيچ
خودش نيز برای ما خاکيان ناپيداست
ما آن را گم نکرده‌ايم
اما تو خود رؤيای اين شب‌های نورانی را در دلمان نهادی
و ليک، شِمای آن را نشانمان ندادی

همين دانيم که واپسين روزهای رمضان است
و طنين آوازهايی از ملکوت در همه جا پيچان
همين دانيم که پيامبر در چنين گاهی
از هر طرف آوای اجابت تو را می‌شنيد
و بستر به هم می‌پيچيد
پس به عبادت می‌نشست
و بند دل را به درگاه تو گره می‌بست
و ما را آموخت که چنين باشيم
آيا توانمان دهی که حلاوت آن را بچشيم؟

گشاينده خدايا !
تو که هر بندِ دَرهم تنيده‌ای را می‌گسلی
و هر کوه سهمگينی را می‌شکنی
گره‌های زندگی ما را به دست توانايت بگشای
و دشواری‌های زندگی پرخم‌وپيچ ما را آسان فرمای

آمرزنده معبودا !
پوزش آوردن به درگاه تو نه کاری بيهوده و ناروا است
که تو توبه‌پذيری و پوشاننده‌ی هر گناه
بارم سنگين است و دوشم خسته
پشتم خميده است و زانوانم بسته
بار گناه را از وجود خشک من بريز
آن‌سان که درختان را از برگ‌های زرد و پوسيده‌‌ی خزانی
تهی کنی
ای که باران مهرت پيوسته بر بندگان شايسته‌ات ريزان است
و تازيانه‌ی خشمت از اندام آنان گريزان
مرا نيز در کنار آنان بنشان
 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: lماه ضیافت خدا
برچسب‌ها: سی ساغر سحری
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی